یار مخلص امام خمینی(ره)


 





 

درآمد
 

شنيديم که عزيزي،پس از شهادت شهيد محراب اشرفي اصفهاني صاحب فرزندي ذکوري شده وبه احترام مقام شهيد آیت الله اشرفي اصفهاني(ره)، نام پسرش را "عطاء الله" نهاده است. وقتي براي پرس وجو وعرض ارادت خدمت آن عزيز رسيديم، ديديم که خود يکي از اهل علم وفضل است وديدگاه هاي جالبي درخصوص شهيد محراب وساير ياران با وفاي حضرت امام خميني(ع) دارد.
حجت الاسلام والمسلمين غلام علي عباسي، از محققان آستانه مقدسه حضرت معصومه(س)، علاوه برامر پژوهش وتدريس صاحب حدود ده جلد تأليفي نيز هست و همين بياناتش درخصوص شهيد محراب را جالب تر مي نمايد.

درخصوص مقام شهدا- به ويژه شهيد محراب حضرت آيت الله اشرفي اصفهاني- بگوييد.
 

ياران حضرت امام( قدس سره الشريف) را مي توانيم برافق هايي زيارت کنيم. بعضي از ياران حضرت امام را مي توان از حواريون آن حضرت دانست، يعني کساني بودند که نه تنها به عنوان شاگرد ودر محضر درس ايشان حضور مي يافتند، بلکه از همان آغاز واز زماني که امام وارد عرصه مدرسه، درس، فقه وفراگيري حکمت وعلم ودين شدند با آن حضرت بودند. اينان کساني بودند که از همان آغاز همراه امام،همراز امام، همسفر امام و در واقع از کارگزاران انقلاب بودند، نه از کارگزاران نظام.امام براساس آن بينشي که داشتند وعبرتي که ازنهضت هاي پيشين شيعه وروحانيت شيعه گرفته بودند، باور داشتند که پيروزي يک نهضت اسلامي، شيعي درمحوريت فقه است وفقاهت آن هم از نوع انقلابي که براي مديريت يک جامعه داراي برنامه است،نيازبه افرادي دارد.
جريان تحريم تنباکو، با يک فتوا ونهضت علما به رهبري مرحوم ميرزاي برزگ محمد حسن شيرازي(ره) به وقوع پيوست.اين جريان چنان عظيم ، بزرگ وشکوه مند بود که بزرگان نوشته اند که مرحوم ميرزا با يک اشاره کوچک مي توانست نظام سلطنت وناصر الدين شاه را از بن برکند ولي همه ديده اند ودر تاريخ نوشته شده که پس ازآن که اين نهضت به اوج رسيد، دست استعمار خارجي وانگليسي را در آن زمان قطع کرد، استبداد داخلي را مهار کرد، ولي ناگهان ايستاد ودوباره به حضور همان شاه وبقاي همان شاه وسلطنت همان شاه رضايت مند شد.

اين،براي هر کسي قابل تأمل وتفکر است؛ چرا؟
 

پاسخ اين چرا درنهضتي که پس از 14 سال پس از تحريم تنباکو رخ داد، روشن مي شود وآن، جريان مشروطيت بود. درسال 1309 قمري مسأله تحريم تنباکو درجريان است ودرسال 1324 ق مظفرالدين شاه فرمان مشروطيت را صادر مي کند.علت اين که در نضهت مشروطه موجب شد تا نهضت از کار بيفتد، کند شود، آن حرکت توفنده وکوبنده به يک حرکت انحرافي تغييرجهت دهد، ارزش ها تبديل به ضد ارزش ها شود،رهبران نهضت همه به شکلي منزوي شوند يا ترور شوند وشکاف عميقي حتي ميان خود رهبران روحاني مشروطه ايجاد شود،ليبرال ها وروشن فکران غربي نفوذ کنند ومشروطه را به جايي برساند که ميوه اي که بردرخت مبارک مشروطه ظاهر مي شود مجلس مؤسساني باشد که سرانجام لباس سلطنت را برقامت رضا شاه دوخت، چه بود؟ چون شخصيت هايي که بتوانند بعد از پيروزي، رهبري نظام را به دست بگيرند ومديريت جامعه را سامان دهند، برمحور ناب اسلامي پس از پيروزي مشروطه وجود نداشت وبه همين علت بود که مرحوم ميرزا هم در اوج نهضت تحريم تنباکو پس از آن که با يک اشاره به نوشته برخي نويسندگان با نيم اشاره اي مي تواند سلطنت وشخص شاه را از صفحه تاريخ بردارد و برچيند، اما ايشان توقف کرد،چون پس از برکناري چه کسي مي بايست مديريت جامعه را سامان دهد؟ ويران کردن آسان است؛يعني شما به راحتي مي توانيد يک خانه يا ساختماني را ويران کنيد، ولي نقشه مهندسي ساخت بنا نياز به مهندس، معمار، افراد کاملاً خبير وبصير دارد. امام (ره) از همان آغاز، برافق بلند فکرشان، جريان نظام اسلام مي درخشيد. اگر کسي زندگي امام را مطالعه کند، از همان آغاز مي بيند که امام با سلطنت ونظام شاهنشاهي در هيچ زماني روي خوش نشان نداده،چه آن زماني که به شکل طلبه تحصيل مي کرده وچه پس از آن که درقامت بلند استاد حوزه ظاهر شده اند وچه افقي بالاتر از اين که امام دربام مرجعيت عظيم درخشيده اند؟ امام از همان آغاز نظام شاهنشاهي را نمي پذيرفتند، از اين رو، از همان آغاز،افرادي را براي اين که اگر روزي دراين کشور نظامي اسلامي بخواهد پابگيرد وبر ويرانه نظام سلطنت حکومتي بنا شود، تربيت مي کردند. افرادي که بتوانند اين نظام را تدبير ومديريت کنند.پس از همان آغاز نقش عظيم امام، پرورش وتربيت وتهذيب افراد بوده است.امام افراد خاصي را شناخت و آن ها هم امام را شناختند.
چهره هايي نظيرآيت الله عطاء الله اشرفي اصفهاني، آيت الله شهيد سيد اسدالله مدني، آيت الله شهيد دستغيب وچهره هايي که جزو «من ينتظر» بودند، ولي درهمين بستر به امام پيوسته بودند وياران با وفاي امام، حواريون امام، اصحاب راز ورمز و سرامام بودند. اين ها با امام ارتباطي کاملاً نزديک داشتند .امام،آنان را به روح وجان شناخت وآنان نيزامام رابه جان وجانان شناختند ولذا حرکات امام براي اين بزرگواران عبرت آموز بود.

يادم هست که سال ها پيش درمصاحبه اي تلويزيوني، قسمتي از زندگي شهيد اشرفي اصفهاني را نشان مي دادند.
 

درآن مصاحبه ايشان فرمودند:"من هنگامي که به حضور امام رسيدم، معظم له به گونه اي با من خداحافظي کردند که من احساس کردم و دانستم که اين آخرين ديدارم با امام است." يک چنين رابطه روحاني بين اين فرزانگان با رهبر و پيشواي شان بوده که از حرکات امام ، آنان ماورا را هم مشاهده مي کردند.در زندگي اين شهيد بزرگ که يکي ازگنجينه هاي انقلاب اسلامي بوده است،آن گونه که زندگي اين بزرگواران بوده وآن اسراري که در قسمت اسرار غيب زندگي آنان وجود داشته است. چون مردان خدا خودشان را خيلي ظاهر نمي کردند،پس حقايق وعظمت هايي که درزندگي آنان بود آشکار نمي شد، از اين رو بسيارکم آن قسمت حقيقي وروحاني ونوراني زندگي پنهان اين بزرگواران براي ما روشن شده است واين همان شخصيتي است که ازخداوند شهادت مي رسد، امام درخصوص ايشان مي فرمايند: 60 سال بود.يعني اين مرد بزرگ درآستانه شهادت سن شان تقريباً 80ساله بوده، يعني امام از 20 سالگي با اين شهيد آشنا بوده است.شخصيتي که 60 سال همراه امام، همراز امام ودرهمه مسائل- با آن ايماني که ايشان نسبت به حرکات امام ورهبري امام داشت- مي توان گفت که به تمام وجود وتمام آفاق وابعاد عظيم زندگي امام را شناخته بود؛ هم درعرصه فقه وهم در عرصه تفسير که شما اگر تفسير امام که که تفسير بسيار عرفاني وخاصي بوده وگاهي از غيب ومکاشفه هاي روحاني ونوراني درتفاسير امام مشهود بوده ولذا امام از درس و تفسير وگفتن تفسير قرآن زياد به اين مسأله رغبتي نشان نمي داده اند.در مسأله حکمت ودر عرصه انقلاب که از همان آغاز، پير مردي که با حضور خودش در دل جنگ، به جنگ ما يک نوع تقدس مي بخشيد، آن آغاز بگو مگوهايي بود. هنوز خيلي از مسائل براي افراد حل نشده بود.بعضي که هنوز راجع به اين که آيا افرادي که درجنگ به مقام شهادت نائل مي شوند مانند شهداي زمان حضورند که نياز به غسل ندارند يا نه؟ يک چنين بگو مگوهايي بود. ولي اين بزرگان، شخصيت هايي مانند اشرفي اصفهاني که لباس رزم به تن کرد، افرادي بود که مرحوم آيت الله شهيد صدوقي افرادي که آيت الله شهيد مدني وديگراين اعاظم هنگامي که به جبهه ها رفتند وآن فضاها، آن سنگرهايي که به گفته بعضي ازآنان شيران در روز وعبادان در شب درآن بيتوته مي کردند. سنگرهايي که ازآن ها بوي عطر ايمان، عطر معنويت،عطر بندگي خدا به سمع وشامه اين حواريون مي دميد. اينان با حضورشان آفاق را روشن کردند؛ نيز آن جنگ مقدس وبزرگ وعظيم وعزيز را که روشن کردند؛ نيز آن جنگ مقدس وبزرگ وعظيم وعزيز را که مراجع ما هم به شهدايش وقتي که نماز مي خواندند- درعين نماز- گريه مي کردند وبا دست کشيدن به لباس شهدا تبرک مي جستند.حضور اين بزرگوار دراين صحنه ها سهم بزرگ وعظيمي داشته است.
باري،من هيچ گاه شهيد اشرفي اصفهاني را از نزديک نديده بودم.عاقبت، دريکي از مصاحبه هايي که با ايشان داشتند ومن از سيما درآن زمان ديدم - شايد هم بعد از شهادت ايشان بود- وقتي که آن معنويت را از اين مرد بزرگ مشاهده کردم، فرزندي را که هنوز فقط درعالم غيب داشتم وظاهر نشده بود وهنوز درشکم مادر ودر راه بود، من با خداي خودم عهدکردم که اگر پسربود نامش را عطاء الله بگذارم وبعد هم وقتي که به دنيا آمد،اسمش را عطاء الله گذاشتيم والحمدالله به برکت نام همان شهيد امروز از مهندسين خوب درمقطع فوق ليسانس برق است. به برکت نام ايشان ، فرزند ما هم درزندگي اش- الحمدالله -موفق بوده است.

دربحث عنوان فرموديد که کارگزاران انقلاب و کارگزاران نظام؛ اين ها چه تفاوتي با هم دارند؟
 

کارگزاران نظام، متعلق به پس از آني است که انقلاب پيروز مي شود،چون انقلاب يک جريان است،انقلاب تمام نمي شود.انقلاب هميشه درحرکت است.هميشه مواج است، ولي خود انقلاب مراحلي را دارد.انقلاب از همان آغاز با همان فرهنگ رشيدش زماني بنيان کن است وزماني بنيان گذار.هم بنياني را مي کند وهم بنياني را بنا مي کند. آناني که در آن قسمت اول ودوم بودند؛ اينان کارگزاران اصلي انقلابند. شما اگر ببينيد، آناني که امام را در آن عصر ياري کردند تا 22 بهمن و کنده شدن اين درخت کج ملعونه ازاين سرزمين وبعد براي نهادينه کردن اين انقلاب و سامان دادنش، مجلس خبرگان تشکيل مي شود، قانون اساسي تدوين مي شود،يعني آن کارنامه اصل انقلاب را بنا نهادند،اينان در واقع کارگزاران اصل انقلابند،ولي همه کساني که در مديريت نظام دخيل اند-حتي رئيس جمهوري- امروز اين ها همه کارگزاران نظام اند. جريان کارگزاران نظام يک امر دامنه داري است وهمه مديران،مديران ارشدي که دراين زمان ودرتدبيراين برنامه تلاش مي کنند، کوشش مي کنند،اين ها را شامل مي شود ولي کارگزاران انقلاب کسان ديگري بودند، در واقع دراسلام ما يک چنين چيزي داريم. کارگزاران انقلاب وکارگزاران نظام که البته بسياري شان مشترکند.

بفرماييد که ازتعبيرحواريون امام اسم برديد و فرموديد که شهيدان محراب هم جزو آنان هستند. يک حواريون امام چه ويژگي هايي داشتند ودراين مورد به خصوص شهيد اشرفي اصفهاني چگونه بودند؟
 

حواريون لقبي است که به ياران حضرت عيسي (ع) مي دادند.البته اينان کساني بودند که به ظاهراز مکنت ومقام دور بودند، ولي آن چه بود در روح وجان شان خدا به وديعه نهاده بود.
حواري آن ياران خاص بودند وگاهي از محبوب شان هم اسرار را پنهان مي کردند؛ يعني صاحبان سر.اين ها جزو حواريون اند.

به عنوان مثال حواريون اميرالمؤمنين چه کساني بودند؟
 

عمار، ميثم، کميل ابن زياد، مقداد، مالک اشتر.

وحالا بفرماييد که حواريون امام چه کساني بودند؟
 

حواريون امام هم کساني بودند که با ايمان، آن رازهاي زندگي امام را مي دانستند . يعني درست است که امام،دورکعت نماز را در دو دقيقه مي خواندند،ولي امام الناس در زمان خودشان بودند.امام، خيلي نسبت به عبادت، به مقام بندگي خدا اسرار داشتند، ولي اين اسرار را همه کس نمي دانست، مگر آن هايي که درسفرها با امام بودند. حواريون، تنها در کلاس درس با امام بود.خيلي به امام ارادت داشت، چون در يک کتابي نوشته بود که من خانه امام بودم ودر خانه امام مهمان امام بودم وغذا نيز کته برنجي بود، درآن جا حالتي رخ داد که شهادت حاج آقا مصطفي را ديدم.

در آن زمان، آيا شهادت رخ داده بود؟
 

خير، اين داستان متعلق به 40 سال پيش از جريان شهادت آقا مصطفي است. يعني آن زماني که امام درهمين قم آقاي بهاءالدين مهمان شان بوده است.به خانه همديگر مي رفتند ودرآن زمان يک مکاشفه گونه، يک جرياني رخ داد که من-يعني آيت الله بهاء الديني-شهادت حاج آقا مصطفي را ديدم. اين ها مي شوند حواري.
مقام حواري بالاترازعلم است؛يعني آن مفاهيم مکاشفه اي. اگر کسي براي خدا 40 روز عبادتش را خالص کند،درقلبش چشمه هاي حکمت جاري مي شود.

حضرت امام فرمودند که من اين وجود مبارک را قريب به 60 سال از نزديک ديدم. اين 60 سال که شهيد اشرفي اصفهاني طوري نزديک امام بوده وامام شايد يکي از زيباترين پيام هاي شان را در رساي ايشان تقرير وصادر کردند.اين يعني راز داري وهمراهي وهمه گونه در ولايت ذوب شدن. اين موضوع را شما چطورتحليل مي فرماييد؟
طبيعي است که 60 سال تمام ازعنفوان جواني -هردو بزرگوار-با هم بودند.چطور يک رابطه اي که بين يک مجتهد ويک مرجع تقليد بزرگي که بزرگ ترين انقلاب قرن را انجام مي دهد وحتي بعد ازصدراسلام،بعد از حضرت اميرالمؤمنين(ع)، بعد از 14 قرن مي آيند وي حکومت ويک نظام اسلامي را بنا مي کنند؟
اين 60 سال خيلي بايد سخت بوده باشد. دوست دارم درنظربگيريد که اين حواري حضرت امام-شهيد اشرفي اصفهاني- چگونه توانسته بود دراين مسير پرفراز ونشيب همراه امام باشد ورازدار سختي ها ومشقت هاي مبارزه باشد؟
 

مسأله حاکميت ولايت،نه به شکل يک نظام جامعه مقتدر،ولي بعد از زمان ائمه-عليهم السلام - در تاريخ فقهاي شيعه کم وبيش اين مسائل بوده است،يعني شهيد سيد مرتضي به يک مقام والايي مي رسند در حکمي که شاه طهماسب دومين شاه صفوي براي مرحوم محقق گرگي صادر مي کند، اگر شما آن حکم را بخوانيد،تقريباً قدرتي به اندازه آن چه ما امروز در قانون اساسي مان داريم، براي يک مرجع حاکم،قائل مي شود.يعني تمام آن را قانوناً مي دانستند که درزمان غيبت امرشيعه وامر مسلمانان شيعه به دست فقهاي دين است. معتقد بودند شيعه هميشه اين را معتقد بوده وهمه علما درتمام مسائل مي گفتند رجوع کنيد به حاکم. اين حاکم، نه حاکم شرع است به معناي فرماندار. مراجعه کنيد به حاکم؛يعني همين فقها. درزمان قاجار آن ها درست است که به دستورات فقها وعلما عمل نمي کردند، وليکن خودشان مي گفتند ما جانشين مثلاً فقهاييم.درجنگ ايران وروس، نايب السلطنه، يعني عباس ميرزا، به عنوان نايب ولايت فقيه درآن جنگ شرکت کرد.
اين مسائل دريکي از ابعاد شيعه، درزماني که شيعه هميشه اينان را حاکم برخود مي دانسته، اين درطول تاريخ فقه شيعي بوده است، ولي نه اين که دريک کشور به عنوان يک نظام، ولي اين در انقلاب اسلامي به شدت تحقق پيدا کرد والحمدلله اين- در واقع- جزء ها شد يک کل واين جزئي ها شد يک کلي بزرگ که بحمدالله اين انقلاب اسلامي متولد شد ودر دنباله اش نظام جمهوري اسلامي شکل گرفت. شهيد اشرفي اصفهاني،ازنظرسن،چندان تفاوتي با امام ندارد وآن ها تقريباًهم سن بودند وروح هاي هم سن،-به قول مولانا- نوريان ونوريان را قادرند، يعني آناني که از نور بودند.هر سنخي به سنخ خودش متصل مي شود. تشبيه به هم نزديک مي کند شباهت ها را .
روح امام،يک روح خاص است.اصلاً آن چه انقلاب از آن پديد آمد،ازعلم امام به تنهايي نيست. علم امام ازچشمه زلالي نوشيده که مراجع ديگر هم نوشيده اند، يعني حضرت آيت الله العظمي اراکي،حضرت آيت الله العظمي فراهاني وهمه شاگردان، از آن سرچشمه علم، فقه، اصول آن ها نوشيده اند، وليکن آن چه امام را امام کرد، همان گوهري بود که در آن ذات بود.يعني آن چيزهايي که خداوند خودش به ايشان داده بود وآن،عقل رشيد امام بود، عقلانيت اما بود، آن قلب امام بود.در واقع انقلاب اسلامي يک پديده اي بود که از آن افق خاصي که خدا به آن نگاه کرده بود ودرنظر داشت به وجود آمد وهميشه هم همين طور بود.پيامبران خدا، به ظاهر علم نداشتند، ولي ازنگاهي که خداوند به آن ها داشت هدايت مي شدند ومديريت مي کردند. اين است که اين روحانيت ها، اين روح هاي خاص،همديگر را مي شناختند، درک مي کردند، و لذا امام ياران خوبي داشتند که پيش ازانقلاب با هم ارتباط داشتند، رفت وآمد مي کردند وامام هم خيلي صميمي با دوستان شان بودند. امام تنها کسي بودندکه به خانه شاگردان شان تشريف مي بردند وبا آنان برسر يک سفره غذا مي خوردند واين خيلي نهضت آفرين است وخيلي هم خوب انسان را تربيت مي کرد.
ونبايد فراموش کنيم که 60 سال مراوده و معاشرت هم براي خودش روزگاراني بوده است. همان طور که سعدي مي گويد:" سعدي به روزگاران مهري نشسته بردل.." واين گونه بوده است که امام چنان پيامي را در وصف شهيد اشرفي اصفهاني صادر فرموده بودند.
عشق بازي اين بزرگواران براي خودش داستاني است،آن ها با زبان عشق با امام صحبت مي کردند.اين عشق بازي ها ، درحوزه درس ديده نمي شود، حوزه هاي خاصي دارد که اين آموزه هاي آرماني را، امام، درهمين حوزه ها ياد آن ها داده اند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44